Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 32 (1734 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Jedermanns Freund ist niemandes Freund. <proverb> U دوست هر کسی دوست هیچکس نیست.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ein Freund in der Not ist ein wahrer Freund. U یک دوست در ضرورت یک دوست واقعی است.
Freund {m} U دوست یا [دوست پسر]
Freund {m} U رفیق
Freund {m} U دوست
Freund {m} U یار
Ex-Freund {m} U دوست قبلی
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Er ist ein Freund. U او یک دوست است.
Mein Freund Heinz. U دوست پسر من هاینتس.
Freund eines Freundes {m} U دوست یک دوست
Freund-Feind-Kennung {f} U تشخیص دوست یا دشمن [ارتش]
Er ist mein Freund. U او دوست پسر من است.
Mein guter Freund. U دوست خوب من.
Ist er dein Freund? U او دوست پسر تو است؟
Hast du einen Freund? U دوست پسر داری؟
Mein echter Freund. U دوست پسر من.
Mein echter Freund. U دوست واقعی من.
Ein echter Freund. U یک دوست واقعی.
Das ist mein Freund. U این دوست من است.
der Mord {m} an seinem Freund U قتل دوست او [مرد]
Einen festen Freund haben. U یک دوست پسر داشتن.
Er ist ein Freund fürs Leben. U او [مرد] دوستی برای یک عمر است.
Du bist mir ein feiner Freund! U تو واقعا دوست عالی هستی. [طنز ]
Er ist ein Freund von mir. U او یکی از دوستهای من است. [او دوست من است.]
etwas [Akkusativ] an meinen Freund senden U چیزی را به دوستم فرستادن
Ich war mit einem Freund im Urlaub. U من با یک دوست در مرخصی بودم.
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Sein Freund griff ihm unter die Arme. U دوست او بهش کمک کرد. [روحی مالی یا اجتماعی]
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
Mit einem Freund entschuldigt sich Gott für die Verwandten. U با داشتن یک دوست [صمیمی] خدا برای خویشاوندان عذرخواهی می کند.
Mein Freund stritt sich mit dem Türsteher herum, weil er uns nicht hineinließ. U دوستم بیخودی [و بی نتیجه] با دربان جر و بحث می کرد چونکه او ما را نمی گذاشت برویم تو.
Recent search history Forum search
1 من دوستم را با شما در ارتباط قرار مى دهم اگر مشكلى بود به او بگوييد.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com